انسان در تعادل: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ن شناسی' به 'ن‌شناسی'
جز (جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'ه‌ای ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ن شناسی' به 'ن‌شناسی')
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۷: خط ۷:
| زبان =فارسی
| زبان =فارسی
| کد کنگره =‏ 25 GN
| کد کنگره =‏ 25 GN
| موضوع = فسلفه، عرفان، اسلام، انسان شناسی.  
| موضوع = فسلفه، عرفان، اسلام، انسان‌شناسی.  
| ناشر = انتشارات نجم کبری
| ناشر = انتشارات نجم کبری


خط ۲۴: خط ۲۴:
}}  
}}  


'''انسان در تعادل''' تألیف [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] است که به معرّفی انسان و چگونگی انحراف از تعادل و نحوه‌ی بازگشت به آن را مورد نقد و تحلیل فلسفی قرار داده است. این کتاب نیز چونان دیگر آثار انسان شناسیِ مؤلّف کاری نو در خور است. نویسنده در این رساله رویکردی دینی فلسفی دارد و موقعیّت انسان را چنانکه هست و چنانکه باید باشد مورد بررسی قرار می‌دهد، مبنای تحلیل او آیات قرآن است که خلقت انسان را در تعادل مورد نظر قرار داده و لذا شرحی آنتروپولوژیک با سویه‌ای عرفانی ـ فلسفی را در این کتاب شاهدیم.  
'''انسان در تعادل''' تألیف [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] است که به معرّفی انسان و چگونگی انحراف از تعادل و نحوه‌ی بازگشت به آن را مورد نقد و تحلیل فلسفی قرار داده است. این کتاب نیز چونان دیگر آثار انسان‌شناسیِ مؤلّف کاری نو در خور است. نویسنده در این رساله رویکردی دینی فلسفی دارد و موقعیّت انسان را چنانکه هست و چنانکه باید باشد مورد بررسی قرار می‌دهد، مبنای تحلیل او آیات قرآن است که خلقت انسان را در تعادل مورد نظر قرار داده و لذا شرحی آنتروپولوژیک با سویه‌ای عرفانی ـ فلسفی را در این کتاب شاهدیم.  


نویسنده، در همین راستا پژوهشهای دیگری هم دارد که کار او را در این باره تکمیل می‌کند. نمونه‌هایی از آثار او در این خصوص عبارتند از: [[تمهیدی بر معرفت نفس]]، [[انسان ساختگی]]، [[صنعت پنهان (مولانا و اندیشه‌ی ملال)]] و [[تمهیدی بر معرفت نفس]]. چنانکه از عناوین آثار پیداست رویکردی انسان شناسانه دارد. البتّه این رویکرد در دیگر آثار متعدّد این نویسنده قابل دیدن است، کما اینکه در مجموعه کتابهای مشاهیر عرفان و فلسفه نیز بزرگان این دو رشته را با همین نظر دنبال کرده و به نگارش در آورده است.
نویسنده، در همین راستا پژوهشهای دیگری هم دارد که کار او را در این باره تکمیل می‌کند. نمونه‌هایی از آثار او در این خصوص عبارتند از: [[تمهیدی بر معرفت نفس]]، [[انسان ساختگی]]، [[صنعت پنهان (مولانا و اندیشه‌ی ملال)]] و [[تمهیدی بر معرفت نفس]]. چنانکه از عناوین آثار پیداست رویکردی انسان شناسانه دارد. البتّه این رویکرد در دیگر آثار متعدّد این نویسنده قابل دیدن است، کما اینکه در مجموعه کتابهای مشاهیر عرفان و فلسفه نیز بزرگان این دو رشته را با همین نظر دنبال کرده و به نگارش در آورده است.
خط ۳۴: خط ۳۴:
کتاب انسان در تعادل مجموعاً در چهار فصل نوشته و فهرستی کاملاً مختصر را به خود اختصاص داده است. گفتنی است که مقدّمه نیز فصل نخست را در بردارد و عنوان آن هم «پیدا و پنهان انسان» است. سه فصل دیگر عبارتند از: «فلسفه، عرفان و انسان»، «در گستره‌ی واژگان عدالت»، و نهایتاً «انسان در تعادل» که نام کتاب هم از همین فصل انتخاب شده است.
کتاب انسان در تعادل مجموعاً در چهار فصل نوشته و فهرستی کاملاً مختصر را به خود اختصاص داده است. گفتنی است که مقدّمه نیز فصل نخست را در بردارد و عنوان آن هم «پیدا و پنهان انسان» است. سه فصل دیگر عبارتند از: «فلسفه، عرفان و انسان»، «در گستره‌ی واژگان عدالت»، و نهایتاً «انسان در تعادل» که نام کتاب هم از همین فصل انتخاب شده است.


نخستین فصل که مقدّمه و پیدا و پنهان انسان است با یک رباعی فلسفی از خودِ نویسنده آغاز شده که پیدا و پنهان انسان را هم از همین رباعی گزینش کرده است، غیر از آن نخستین عبارت این کتاب که زمینه‌ی بحث را نشان می‌دهد چنین است: آنتروپولوژی anthropology یا انسان شناسی امری است دیرینه که به بررسی هویّت و حقیقت انسان می‌پردازد، از کِی بودن آن معلوم نیست ولی اگر آدم ابوالبشر را نخستین انسان متفکّر و خردمند تلقّی کنیم، باید بگوییم که این نوع از معرفت یا دانش از زمان او، یعنی حدود هفت هزار سال پیش آغاز شده است. چه، کسی مثل آدم که متعلّم به تعلیم ربوبی بوده، نمی‌تواند از خود غافل بوده باشد. آنچه که در نخستین ماجرای عالم بشری در داستانهای دینی و کتابهای مقدّس رخ داده که چالش ابلیس و آدم است، تمام کردارها و گفتمانی که در آنجا صورت گرفته نشان از همین امر دارد. از گشت و گذار در باغ بهشت سان تا محدود شدنِ ایشان، از تقریب به شجره‌ی ممنوعه و بحث و مناظرات و درگیریهایی که به هبوط و توبه‌ی آدم انجامید، همه در راستای معرفت نفس و شناخت حقیقت و هویّت انسان بود. <ref>مقدمه، صص 8-7</ref>.
نخستین فصل که مقدّمه و پیدا و پنهان انسان است با یک رباعی فلسفی از خودِ نویسنده آغاز شده که پیدا و پنهان انسان را هم از همین رباعی گزینش کرده است، غیر از آن نخستین عبارت این کتاب که زمینه‌ی بحث را نشان می‌دهد چنین است: آنتروپولوژی anthropology یا انسان‌شناسی امری است دیرینه که به بررسی هویّت و حقیقت انسان می‌پردازد، از کِی بودن آن معلوم نیست ولی اگر آدم ابوالبشر را نخستین انسان متفکّر و خردمند تلقّی کنیم، باید بگوییم که این نوع از معرفت یا دانش از زمان او، یعنی حدود هفت هزار سال پیش آغاز شده است. چه، کسی مثل آدم که متعلّم به تعلیم ربوبی بوده، نمی‌تواند از خود غافل بوده باشد. آنچه که در نخستین ماجرای عالم بشری در داستانهای دینی و کتابهای مقدّس رخ داده که چالش ابلیس و آدم است، تمام کردارها و گفتمانی که در آنجا صورت گرفته نشان از همین امر دارد. از گشت و گذار در باغ بهشت سان تا محدود شدنِ ایشان، از تقریب به شجره‌ی ممنوعه و بحث و مناظرات و درگیریهایی که به هبوط و توبه‌ی آدم انجامید، همه در راستای معرفت نفس و شناخت حقیقت و هویّت انسان بود. <ref>مقدمه، صص 8-7</ref>.


نویسنده [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی دیگر از مقدّمه نگرش خود را در باره‌ی «تعادل» به روشنی بیان می‌کند: تعادل، برازنده‌ی حقیقت انسان و انسان حقیقی است. اگر تعادل را از انسان حذف کنید او هر چیزی می‌تواند باشد جز انسان. طبیعتاً مراد از انسان، همین موجود متعادل است که اگر از تعادل خارج شود، می‌تواند بسیاری چیزها باشد که در طبیعت هم وجود دارد ولی انسان نیست. انسان به تعادل انسان است و اگر این تعادل در معادله‌ی زیستن و زندگی، در تداومِ خود حضوری پر رنگ داشته باشد، تقویم انسانی شکل گرفته و فرد به کمال خود رسیده است. کمال انسان را باید در انسان کامل دید و انسان کامل، انسانی است در اوج تعادل، بدون هیچ کجی و انحرافی، به سوی افراط و تفریط. اگر انسان کامل خلیفه‌ی حق باشد و مظهر اسماء و صفات الهی منظور شده باشد، بی تردید باید در اوج اعتدال واقع شده باشد و بدون اعتدال، هرگز نمی‌تواند در مدار عدل الهی از سوی او، نیابت و یا خلافت داشته باشد. نیز اگر در اوج اعتدال نباشد، نمی‌تواند به عدالت دعوت کند و اعتدال را در فرد و جامعه ایجاد نماید. <ref>مقدمه، صص 24-23</ref>.
نویسنده [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی دیگر از مقدّمه نگرش خود را در باره‌ی «تعادل» به روشنی بیان می‌کند: تعادل، برازنده‌ی حقیقت انسان و انسان حقیقی است. اگر تعادل را از انسان حذف کنید او هر چیزی می‌تواند باشد جز انسان. طبیعتاً مراد از انسان، همین موجود متعادل است که اگر از تعادل خارج شود، می‌تواند بسیاری چیزها باشد که در طبیعت هم وجود دارد ولی انسان نیست. انسان به تعادل انسان است و اگر این تعادل در معادله‌ی زیستن و زندگی، در تداومِ خود حضوری پر رنگ داشته باشد، تقویم انسانی شکل گرفته و فرد به کمال خود رسیده است. کمال انسان را باید در انسان کامل دید و انسان کامل، انسانی است در اوج تعادل، بدون هیچ کجی و انحرافی، به سوی افراط و تفریط. اگر انسان کامل خلیفه‌ی حق باشد و مظهر اسماء و صفات الهی منظور شده باشد، بی تردید باید در اوج اعتدال واقع شده باشد و بدون اعتدال، هرگز نمی‌تواند در مدار عدل الهی از سوی او، نیابت و یا خلافت داشته باشد. نیز اگر در اوج اعتدال نباشد، نمی‌تواند به عدالت دعوت کند و اعتدال را در فرد و جامعه ایجاد نماید. <ref>مقدمه، صص 24-23</ref>.
خط ۴۳: خط ۴۳:
تعادل انسان محوریّت این کتاب را تشکیل می‌دهد و تمام کتاب در صدد بیان همین مسئله است ولی آنچه که هست برای تبیین این مسئله راهی سخت را باید پیمود تا بتوان تعادل را چنانکه باید در جای خود نشاند. این مسیری است که مؤلف در پی طی کردن و به کرسی نشاندن آن است.
تعادل انسان محوریّت این کتاب را تشکیل می‌دهد و تمام کتاب در صدد بیان همین مسئله است ولی آنچه که هست برای تبیین این مسئله راهی سخت را باید پیمود تا بتوان تعادل را چنانکه باید در جای خود نشاند. این مسیری است که مؤلف در پی طی کردن و به کرسی نشاندن آن است.


فصل نخست که از پیدا و پنهانِ انسان سخن می‌گوید مبنایی انسان شناختی دارد و نشان از کاوشی گسترده و عمیق از انسان، هست و بایدهای او را مدّ نظر قرار داده و چگونگی آن را خواسته است. نویسنده در بخشی از همین فصل گرایش و باور خود را در راه پژوهش انسان شناختی چنین بیان می‌کند: اگر برخی فلسفه‌ها انسان گرا هستند، ادیان تماماً انسان گرایند. گر چه هیچ دینی، انسان را به مانند پروتاگوراس Protagoras محک و ملاک حقّ و حقیقت و معیار ارزش ها نمی‌داند ولی انسان را مرکز تلاش خود کرده و بر قوام آن می‌چرخد، بدین معنا که هم برای او آمده و هم برای آن است تا انسان را به آسمان متوجّه کند، البتّه که کاری سخت و دشوار است، ولی نه به سختی کار فلاسفه در انکار و ابطال فکر آسمانی و متافیزیک <ref>مقدمه، ص 20</ref>. این مطلب نوع نگرش مؤلّف را به خوبی نشان می‌دهد، با آنکه انسان محوری را در دین و عرفان و فلسفه اصل می‌داند با این حال نگرشی پروتاگوراستیک ندارد و انسان را معیار همه چیز قلمداد نمی‌کند، بلکه وی را در راستای حقیقت بر می‌نهد و او را به طور حقیقی و در راه حقیقت می‌طلبد.
فصل نخست که از پیدا و پنهانِ انسان سخن می‌گوید مبنایی انسان شناختی دارد و نشان از کاوشی گسترده و عمیق از انسان، هست و بایدهای او را مدّ نظر قرار داده و چگونگی آن را خواسته است. نویسنده در بخشی از همین فصل گرایش و باور خود را در راه پژوهش انسان شناختی چنین بیان می‌کند: اگر برخی فلسفه‌ها انسان گرا هستند، ادیان تماماً انسان گرایند. گر چه هیچ دینی، انسان را به مانند پروتاگوراس Protagoras محک و ملاک حقّ و حقیقت و معیار ارزش‌ها نمی‌داند ولی انسان را مرکز تلاش خود کرده و بر قوام آن می‌چرخد، بدین معنا که هم برای او آمده و هم برای آن است تا انسان را به آسمان متوجّه کند، البتّه که کاری سخت و دشوار است، ولی نه به سختی کار فلاسفه در انکار و ابطال فکر آسمانی و متافیزیک <ref>مقدمه، ص 20</ref>. این مطلب نوع نگرش مؤلّف را به خوبی نشان می‌دهد، با آنکه انسان محوری را در دین و عرفان و فلسفه اصل می‌داند با این حال نگرشی پروتاگوراستیک ندارد و انسان را معیار همه چیز قلمداد نمی‌کند، بلکه وی را در راستای حقیقت بر می‌نهد و او را به طور حقیقی و در راه حقیقت می‌طلبد.


نویسنده در بخش دیگری از این فصل نگاه خود را به انسان چنین توضیح می‌دهد: به هر جهت من در این اثر از انسان سخن می‌گویم، و فکر فلسفی را هم چاشنیِ آن می‌کنم تا با حقیقت انسان مواجه شویم و چیزی را ناظر باشیم که بایسته است، و این کار را در کنار برخی دیگر کارها که در شناخت بهینه‌ی انسان در کار آنتروپولوژی امّا از طریق اونتولوژی و اپیستمولوژی مدّ نظر قرار داده‌ام، می‌نهم تا در این مجموعه کار را عمیق تر و ژرفتر در نظر آوریم و هر لحظه به انسان و انسانی تر شدن نزدیک و نزدیکتر شویم <ref>مقدمه، ص 20</ref>.
نویسنده در بخش دیگری از این فصل نگاه خود را به انسان چنین توضیح می‌دهد: به هر جهت من در این اثر از انسان سخن می‌گویم، و فکر فلسفی را هم چاشنیِ آن می‌کنم تا با حقیقت انسان مواجه شویم و چیزی را ناظر باشیم که بایسته است، و این کار را در کنار برخی دیگر کارها که در شناخت بهینه‌ی انسان در کار آنتروپولوژی امّا از طریق اونتولوژی و اپیستمولوژی مدّ نظر قرار داده‌ام، می‌نهم تا در این مجموعه کار را عمیق تر و ژرفتر در نظر آوریم و هر لحظه به انسان و انسانی تر شدن نزدیک و نزدیکتر شویم <ref>مقدمه، ص 20</ref>.